امروز سومین قسمت از سریال خارجکی بینوایان همون ژان وال ژان خودمون رو دیدم چقدر فضای فیلم دارک، سرد و بی رحمه بی چاره مادر کوزت بی چاره کوزت و بی چاره ژان وال ژان نگون بخت که واسه یه سکه یدن ۲ سال میره زندان کارآگاه ژاور هم چه سگی هست هوووو همچی دنبالشه که چی باو طرف پول داره مثلا ۱۵۰۰ فرانک به تناردیه میده و کوزت رو می‌خره ژاور سگ یه پولی بگیر از گناهش بگذر  سریال بینوایان اثر ویکتور هوگو هر روز ساعت ۱۸ از شبکه تماشا پخش میشه تا اینجا کوزت و عمو ژان از دست کارآگاه ژاور فرار کردن و رسیدن به خانه راهبه ها قراره ژان باغبون اونجا بشه  ب از مدرسه هم یه چی بگم امروز کتاب علوم نوشته بود گیاهان گوناگون هستند پرسیدم این یعنی چه؟ و بعد از پنج دقیقه بالاخره یکی شون گفت یعنی گیاهان با هم فرق دارن  بعد از این جرقه دیگه چونه شون گرم شد و از فرق های گیاهان مختلف می گفتن ناگفته نماند که چه ذوقی داره یه چیز جدید کشف بشه انیشتین و برادران رایت و جمشید شاه چه لذتی بردند بعد از اون کشفیات شون
هفته کتاب خوانی هم تموم شد من خواستم زودتر چیزی درباره این هفته بنویسم ولی خمره عسل خالی بود یک رومان فارسی دیگه برای این هفته پیدا کردم پیدا کردنش اینجوری شد که دنبال نمایشنامه اتللو شکسپیر بودم که با  عبدالحسین نوشین  به عنوان مترجمش روبه رو شدم با دنبال کردن مترجم به کتاب خان و دیگران آشنا شدم که حدود ۸۰ سال پیش در دهه ۱۳۲۰ نوشته شده داستان درباره خان قوچان و مردهایی با منصب های دولتی هست که دست در دست هم دنبال راه و چاه برای از دست نرفتن جایگاه شون بعد از تعویض شاه پدر و پسر هستن رعیت، زلفو و گلنار با عشق و ژرمن، شوروی دموکرات و توده ای هم داره ضمن این همه جوش و خروشی که همه دربه در دنبال بوته علفی می گردن که خودشون بهش بند کنند یه جای کار به استاد علی می‌رسیم که برقکار هست آقای نوشین از توده ای های تبعید شده به شوروی هست در مقابل خان و شهربان و فرماندار و ژاندارم با کلی هیمنه و دبدبه استاد علی را نماینده وزین توده ها سرشناس عام و خاص قوچان می‌گذاره و به نظرم وزنه
تصمیم داشتم دیروز که به خانه‌ی پدرم می‌روم لپ‌تاپم را هم با خودم ببرم و آنجا ضمن دید و بازدید و سرکشی از پدر و مادر عزیزم، برای کلاس فردای بچه‌ها هم امتحانی آماده کنم  تا اینجا خوب پیش رفت هم پدر و مادر را دیدم و هم کاربرگه‌ی فردای کلاس را آماده کردم  به خانه خودم که برگشتم، رسیدن همانا و آماده کردن فنجانی قهوه همانا و برگشتن هوش و حواسم نیز همانا دست به فنجان نزده مسیر آمده را برگشتم تا از خانه پدرم لپ تاپم را بردارم نه اینکه خود لپ تاپ برایم مهم باشد؟ اصلا، بلکه امتحان فردا در هوا بود خلاصه رسیدم و لپ تاپ را برداشتم و برگشتم اینجا بود که در پیشخوان آشپزخانه با صحنه‌ای روبه رو شدم گفتم با شما هم در میان بگذارم؛ فنجان قهوه به پهلو افتاده بود و محتویاتش روی میز ریخته بود عجب کثافت کاری بود که یا کار خودم بوده که دست نزدم یا کار گربه‌های کوچه که در باز نبود یا هم کار     می‌خواستم ۱۰۰ کلمه بشه اما ۱۷۰ کلمه شد از انتخاب درست کلمه‌های فنجان برای قهوه و پیشخوان برای آشپز
آخرین جستجو ها